ذهنِ بُرونیِ من

نوشته هایی بدون مخاطب

ذهنِ بُرونیِ من

نوشته هایی بدون مخاطب

منطق چیست؟ (2)

جمعه, ۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۱ ب.ظ

به نام خدا

منطق چیست؟

بخش دوم

در بخش اول مقاله­ ی حاضر و به عنوان مقدمه­ ی ورود در بحث دو نکته­ ی مهم بیان شد. نکته­ ی اول این­که فرآیند تفکر، فرایندی ذهنی است که در آن بر اساس گزاره­ هایی معلوم و با استفاده از قواعد معتبر استنتاجِ منطقی به کشف مجهولات پرداخته می­ شود. نکته­ ی دیگر این­که منظور از "منطق" و قواعدِ آن، اَشکال و صورت­ هایی از استدلال است که فرای این­که از چه ماده­ ای تشکیل شده باشند معتبر هستند و بنابراین اعم است از منطق جدید و بخشی از منطق قدیم که تحت عنوان "مبحث حجت یا قیاس" شناخته می­ شود. همچنین بیان شد که موضوع این مقاله بررسی پاسخ­هایی است که به این پرسش داده شده است که "ماهیت قواعد و صورت­ های معتبر منطقی چیست؟" و این­که آیا "ماهیتِ این قوانین صرفاً اعتباری ذهنی و روان­شناسانه دارد، و یا قوانینی است که در عالم و جهان خارج از ما برقرار است؟". در ادامه و به منظور سادگیِ تقریر دیدگاه­های موجود در مورد ماهیت منطق، اصل تناقض به عنوان مبنای بحث مورد توجه قرار گرفته است. این اصل درواقع زیربنای تمامی سیستم ­های منطقی است و اثبات سایر اصول و قواعد منطقی با استفاده از این اصل انجام می­ شود. واضح است که این دیدگاه­ ها در مورد سایر اصول و قواعد معتبر منطقی نیز برقرار است.

رویکرد قدما به ماهیت منطق

بنابر نظر منطق­دانان قدیم و جدید، اصل تناقض مبنای تمامیِ دستگاه ­ها و سیستم­ های منطقی است. این اصل بیان می­ کند که "غیرممکن است در یک زمانِ مشخص یک گزاره هم صادق و هم کاذب باشد"؛ به بیان دیگر "غیر ممکن است دو حکم متناقض در مورد شیء واحد به­طور همزمان صادق باشند". ذهن بشر همواره در تلاش بوده است تا از وجود تناقض در میان باورهایش به دور باشد. وجود تناقض در مجموعه ­ای از باورها آن­ها را اصطلاحاً ناسازگار کرده، و ارزش معرفت­ شناختی را از آن مجموعه سلب می­ نماید. برخی قبول پیشینیِ این اصل را شرط وجود هر نوع اندیشه­ ای می­ دانند. به این معنا که تا چنین اصلی پذیرفته نشده باشد، نمی­ توان حکمی صادر کرد. برای مثال ممکن است کسی به اشتباه بپندارد که "باران می­بارد" ولی نمی­ تواند به­ طور همزمان هم فکر کند که "باران می­ بارد" و هم این­که "باران نمی ­بارد".

اصل تناقض یا محال­ بودن اجتماع نقیضین را به این دلیل اصل نامیده­ اند که اگرچه شهوداً صادق است، نمی­ توان آن را اثبات کرد. درواقع هر اثباتی در نهایت از این اصل استفاده می­ کند و برای اثبات خودش نیز ناچار هستیم از خودش استفاده کنیم. در نتیجه هر اثباتی برای اعتبار و صدق این اصل به نوعی مصادره به مطلوب، و غیر قابل قبول خواهد بود. با این حال به عنوان استدلالی تنبیهی می­ توان مشاهده نمود که فرض کذب اصل تناقض نتایجی در پی دارد که با درک و شهودِ متعارف هم­خوانی ندارد. قابل تصور نیست که این اصل در مورد چیزی برقرار نباشد و برای مثال شیء الف در همان حال که موجود است معدوم نیز باشد، و یا نام شخصی هم حمید باشد و هم نباشد. ارسطو در بحث برهان و حجت نشان می­ دهد که اعتبار تمامیِ ضروب منتِج در منطق وابسته به اعتبار اصل تناقض است. این مطلب در مورد تمامیِ سیستم­ های منطق جدید نیز برقرار است و می­ توان اصل تناقض را زیربنای تمامیِ سیستم­ های منطق جدید دانست. حال پرسش این است که آیا اعتبار این اصل تنها مربوط به ذهن ما انسان­ هاست و یا این­که نه تنها در ذهن، بلکه در جهانِ مستقل از اذهان انسان­ ها نیز برقرار است.

از نظر ارسطو، که واضع علم منطق است، اصل تناقض منحصر به قواعد منطقی و نحوه­ ی فعالیت ذهن نیست، بلکه اصلی است که به خودِ حقیقت مربوط می­ شود. به این معنی که اصل تناقض، جدای از این­که ذهن انسان بر اساس چه اصولی استنتاج نماید، در واقعیتِ وجود برقرار است. او قوانین منطق را همان قوانین وجود می­ داند. به این معنی که منطقِ ذهنی انسان، بر منطق جهانِ مستقل از او منطبق است. با این بیان می­ توان ادعا نمود که اصل تناقض نه تنها یک اصل منطقی، بلکه اصلی متافیزیکی است.

نتیجه­ ی چنین انطباقی این است که شناختی که بر اساس و به­ واسطه­ ی تفکر و عقل انسان حاصل می­ شود عینیت دارد. درست است که ذهن ما انسان­ ها نمی­ پذیرد یک گزاره در آنِ واحد هم صادق باشد و هم کاذب، ولی از این امر نتیجه نمی­ شود که اعتبار اصل تناقض صرفاً ذهنی است. آن­چه اعتبار این اصل را ایجاد می­کند خودِ واقعیت است. ممکن است به نظر برسد دلیلی هم برای این امر نداریم که اصول و قواعد منطقی در عالمِ وجود و جهان مستقل از ما نیز برقرار هستند. مشکلی که برای اثبات این مطلب با آن مواجه هستیم این است که ما همواره از دریچه­ ی ذهنمان به عالَم می­نگریم و در مورد آن فکر می­ کنیم. هیچ­گاه نمی­ توانیم از منظر سوم شخص و به عنوان ناظری خنثی به ذهن و جهان پیرامونِ خود نگاه کنیم و بررسی نماییم آیا مطابقی میان این­ دو وجود دارد یا خیر. با این حال می­ توان استدلالی برای اثبات این مطلب اقامه کرد. فرض کنید نشان داده­ ایم اصل تناقض در ذهن ما برقرار است ولی در عالم واقع برقرار نیست. از آن­جایی که اعتبار اصل تناقض مبنای هرگونه استدلال است و استدلال نیز عملی ذهنی است، نتیجه می­ شود هیچ­کدام از استدلال­های ذهنیِ ما ضرورتاً معتبر نیست. به این معنی که حتی با فرض صدق مقدمات نتیجه­ ی استدلال لزوماً صادق نیست و می­ تواند کاذب باشد. از آن­جا ­که استدلالی که بر اساس آن نشان داده­ ایم اصل تناقض تنها اعتباری ذهنی دارد نیز شامل این حکم می­ شود، نتیجه می­ شود آن استدلال لزوماً صادق نیست و می­ تواند کاذب باشد. بنابراین نتیجه­ ی قبول اعتبار صرفاً ذهنیِ اصل تناقض، ایجاد شک­ گرایی مطلق در تمامیِ جنبه­ های معرفتی است. شک­ گرایی مطلق جدای از این­ که بسیار غیر شهودی و غیرقابل قبول است، متضمن کذب خودش است. اگر به هیچ­ چیز نتوان معرفت داشت، به خودِ این­که "به هیچ چیز نمی­ توان معرفت داشت" نیز نمی­ توان معرفت داشت. چنین تبعاتی است که باعث می­ شود کمتر کسی قائل به اعتبار صرفاً ذهنیِ قوانین منطقی باشد.

منطق ارسطویی بیش از همه در میان فیلسوفان مسلمان مورد توجه قرار گرفته است. این منطق نه­ تنها در اقامه­ ی براهین و تدوین متون فلسفی به­ کار رفت، بلکه خود نیز، به عنوان موضوعی مستقل، مورد تحلیل و نقد قرار گرفت و توسعه پیدا کرد. از میان مهم­ترین این فیلسوفان و منطق­دانان می­ توان به فارابی، ابن­ سینا، بهمنیار، کاتبی قزوینی و ... اشاره کرد. تاجایی که نگارنده مطلع است در آثار این منطق­دانان مبحث مستقلی که به بررسی ماهیت اصول و قوانین منطقی بپردازد وجود ندارد. ولی از خلال آثار ایشان می­ توان استنتاج نمود که رویکردشان نسبت به قوانین منطقی همانند ارسطو رویکردی عینی است. واضح است که اگر از پیش و بر اساس دیدگاه­هایی فلسفی قائل به این مطلب نباشیم که قوانین منطقی دارای اعتباری عینی و خارجی هستند، اندیشیدن و تفلسف در مورد واقعیات و وضعیت امور در جهان ناموجه خواهد بود. برای مثال محقق سبزواری(رحمه­ا...) در خطبه­ ی کتاب "شرح منظومه" منطق را جزئی از حکمت می­ داند و از آن­جا که حکمت در مورد عالَم وجود است، نتیجه می­ شود که منطق نیز دارای عینیتی است که معرفت و وصول به واقعیت را ممکن می­ سازد. بنابراین می­ توان چنین بیان کرد که از نظر اکثر حکمای مسلمان نیز علم منطق، چه به عنوان علمی آلی به منظور استفاده در سایر علوم و چه به منظور علمی که خودِ آن مورد توجه است، دارای عینیتی مطابق با واقع است. همین عینیت و تطابق است که معرفت نسبت به جهان خارج را ممکن می­ سازد.

ادامه دارد...

(چاپ شده در روزنامه اصفهان زیبا مورخ 1/9/94)

۹۴/۰۹/۰۶
حمید علایی نژاد

نظرات (۲)

۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۷:۴۵ فروشگاه اینترنتی
به نظرت کی میشینه این متن  رو بخونه ؟؟؟ ی چیزی بنویس ک اگه قرار تاثیر سیاسی یا مذهبی هم بزاره درست بزاره . این برا کتابا خوب بود .

اگه ما رو به اسم خرید ساعت لینک کنید کمک بزرگی بهمون کردید ، ممنون.
پاسخ:
کارهای معمول را که همه انجام می دهند.
مدل تئوری، نظریه مجموعه ها و نظریه بازگشتی سه حوزه اصلی از منطقه ولی در این تعریفی که از منطق آوردی نمی گنجه!
پاسخ:
ممنون از توجه شما
اینها که فرمودید "حوزه" نیستند؛ ابواب منطق هستند. تعریف منطق اعم از ابواب آن است. به کتب منطق ریاضی مراجعه کنید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی