منطق چیست؟ (2)
به نام خدا
منطق چیست؟
بخش دوم
در بخش اول مقاله ی حاضر و به عنوان مقدمه ی ورود در بحث دو نکته ی مهم بیان شد. نکته ی اول اینکه فرآیند تفکر، فرایندی ذهنی است که در آن بر اساس گزاره هایی معلوم و با استفاده از قواعد معتبر استنتاجِ منطقی به کشف مجهولات پرداخته می شود. نکته ی دیگر اینکه منظور از "منطق" و قواعدِ آن، اَشکال و صورت هایی از استدلال است که فرای اینکه از چه ماده ای تشکیل شده باشند معتبر هستند و بنابراین اعم است از منطق جدید و بخشی از منطق قدیم که تحت عنوان "مبحث حجت یا قیاس" شناخته می شود. همچنین بیان شد که موضوع این مقاله بررسی پاسخهایی است که به این پرسش داده شده است که "ماهیت قواعد و صورت های معتبر منطقی چیست؟" و اینکه آیا "ماهیتِ این قوانین صرفاً اعتباری ذهنی و روانشناسانه دارد، و یا قوانینی است که در عالم و جهان خارج از ما برقرار است؟". در ادامه و به منظور سادگیِ تقریر دیدگاههای موجود در مورد ماهیت منطق، اصل تناقض به عنوان مبنای بحث مورد توجه قرار گرفته است. این اصل درواقع زیربنای تمامی سیستم های منطقی است و اثبات سایر اصول و قواعد منطقی با استفاده از این اصل انجام می شود. واضح است که این دیدگاه ها در مورد سایر اصول و قواعد معتبر منطقی نیز برقرار است.
رویکرد قدما به ماهیت منطق
بنابر نظر منطقدانان قدیم و جدید، اصل تناقض مبنای تمامیِ دستگاه ها و سیستم های منطقی است. این اصل بیان می کند که "غیرممکن است در یک زمانِ مشخص یک گزاره هم صادق و هم کاذب باشد"؛ به بیان دیگر "غیر ممکن است دو حکم متناقض در مورد شیء واحد بهطور همزمان صادق باشند". ذهن بشر همواره در تلاش بوده است تا از وجود تناقض در میان باورهایش به دور باشد. وجود تناقض در مجموعه ای از باورها آنها را اصطلاحاً ناسازگار کرده، و ارزش معرفت شناختی را از آن مجموعه سلب می نماید. برخی قبول پیشینیِ این اصل را شرط وجود هر نوع اندیشه ای می دانند. به این معنا که تا چنین اصلی پذیرفته نشده باشد، نمی توان حکمی صادر کرد. برای مثال ممکن است کسی به اشتباه بپندارد که "باران میبارد" ولی نمی تواند به طور همزمان هم فکر کند که "باران می بارد" و هم اینکه "باران نمی بارد".
اصل تناقض یا محال بودن اجتماع نقیضین را به این دلیل اصل نامیده اند که اگرچه شهوداً صادق است، نمی توان آن را اثبات کرد. درواقع هر اثباتی در نهایت از این اصل استفاده می کند و برای اثبات خودش نیز ناچار هستیم از خودش استفاده کنیم. در نتیجه هر اثباتی برای اعتبار و صدق این اصل به نوعی مصادره به مطلوب، و غیر قابل قبول خواهد بود. با این حال به عنوان استدلالی تنبیهی می توان مشاهده نمود که فرض کذب اصل تناقض نتایجی در پی دارد که با درک و شهودِ متعارف همخوانی ندارد. قابل تصور نیست که این اصل در مورد چیزی برقرار نباشد و برای مثال شیء الف در همان حال که موجود است معدوم نیز باشد، و یا نام شخصی هم حمید باشد و هم نباشد. ارسطو در بحث برهان و حجت نشان می دهد که اعتبار تمامیِ ضروب منتِج در منطق وابسته به اعتبار اصل تناقض است. این مطلب در مورد تمامیِ سیستم های منطق جدید نیز برقرار است و می توان اصل تناقض را زیربنای تمامیِ سیستم های منطق جدید دانست. حال پرسش این است که آیا اعتبار این اصل تنها مربوط به ذهن ما انسان هاست و یا اینکه نه تنها در ذهن، بلکه در جهانِ مستقل از اذهان انسان ها نیز برقرار است.
از نظر ارسطو، که واضع علم منطق است، اصل تناقض منحصر به قواعد منطقی و نحوه ی فعالیت ذهن نیست، بلکه اصلی است که به خودِ حقیقت مربوط می شود. به این معنی که اصل تناقض، جدای از اینکه ذهن انسان بر اساس چه اصولی استنتاج نماید، در واقعیتِ وجود برقرار است. او قوانین منطق را همان قوانین وجود می داند. به این معنی که منطقِ ذهنی انسان، بر منطق جهانِ مستقل از او منطبق است. با این بیان می توان ادعا نمود که اصل تناقض نه تنها یک اصل منطقی، بلکه اصلی متافیزیکی است.
نتیجه ی چنین انطباقی این است که شناختی که بر اساس و به واسطه ی تفکر و عقل انسان حاصل می شود عینیت دارد. درست است که ذهن ما انسان ها نمی پذیرد یک گزاره در آنِ واحد هم صادق باشد و هم کاذب، ولی از این امر نتیجه نمی شود که اعتبار اصل تناقض صرفاً ذهنی است. آنچه اعتبار این اصل را ایجاد میکند خودِ واقعیت است. ممکن است به نظر برسد دلیلی هم برای این امر نداریم که اصول و قواعد منطقی در عالمِ وجود و جهان مستقل از ما نیز برقرار هستند. مشکلی که برای اثبات این مطلب با آن مواجه هستیم این است که ما همواره از دریچه ی ذهنمان به عالَم مینگریم و در مورد آن فکر می کنیم. هیچگاه نمی توانیم از منظر سوم شخص و به عنوان ناظری خنثی به ذهن و جهان پیرامونِ خود نگاه کنیم و بررسی نماییم آیا مطابقی میان این دو وجود دارد یا خیر. با این حال می توان استدلالی برای اثبات این مطلب اقامه کرد. فرض کنید نشان داده ایم اصل تناقض در ذهن ما برقرار است ولی در عالم واقع برقرار نیست. از آنجایی که اعتبار اصل تناقض مبنای هرگونه استدلال است و استدلال نیز عملی ذهنی است، نتیجه می شود هیچکدام از استدلالهای ذهنیِ ما ضرورتاً معتبر نیست. به این معنی که حتی با فرض صدق مقدمات نتیجه ی استدلال لزوماً صادق نیست و می تواند کاذب باشد. از آنجا که استدلالی که بر اساس آن نشان داده ایم اصل تناقض تنها اعتباری ذهنی دارد نیز شامل این حکم می شود، نتیجه می شود آن استدلال لزوماً صادق نیست و می تواند کاذب باشد. بنابراین نتیجه ی قبول اعتبار صرفاً ذهنیِ اصل تناقض، ایجاد شک گرایی مطلق در تمامیِ جنبه های معرفتی است. شک گرایی مطلق جدای از این که بسیار غیر شهودی و غیرقابل قبول است، متضمن کذب خودش است. اگر به هیچ چیز نتوان معرفت داشت، به خودِ اینکه "به هیچ چیز نمی توان معرفت داشت" نیز نمی توان معرفت داشت. چنین تبعاتی است که باعث می شود کمتر کسی قائل به اعتبار صرفاً ذهنیِ قوانین منطقی باشد.
منطق ارسطویی بیش از همه در میان فیلسوفان مسلمان مورد توجه قرار گرفته است. این منطق نه تنها در اقامه ی براهین و تدوین متون فلسفی به کار رفت، بلکه خود نیز، به عنوان موضوعی مستقل، مورد تحلیل و نقد قرار گرفت و توسعه پیدا کرد. از میان مهمترین این فیلسوفان و منطقدانان می توان به فارابی، ابن سینا، بهمنیار، کاتبی قزوینی و ... اشاره کرد. تاجایی که نگارنده مطلع است در آثار این منطقدانان مبحث مستقلی که به بررسی ماهیت اصول و قوانین منطقی بپردازد وجود ندارد. ولی از خلال آثار ایشان می توان استنتاج نمود که رویکردشان نسبت به قوانین منطقی همانند ارسطو رویکردی عینی است. واضح است که اگر از پیش و بر اساس دیدگاههایی فلسفی قائل به این مطلب نباشیم که قوانین منطقی دارای اعتباری عینی و خارجی هستند، اندیشیدن و تفلسف در مورد واقعیات و وضعیت امور در جهان ناموجه خواهد بود. برای مثال محقق سبزواری(رحمها...) در خطبه ی کتاب "شرح منظومه" منطق را جزئی از حکمت می داند و از آنجا که حکمت در مورد عالَم وجود است، نتیجه می شود که منطق نیز دارای عینیتی است که معرفت و وصول به واقعیت را ممکن می سازد. بنابراین می توان چنین بیان کرد که از نظر اکثر حکمای مسلمان نیز علم منطق، چه به عنوان علمی آلی به منظور استفاده در سایر علوم و چه به منظور علمی که خودِ آن مورد توجه است، دارای عینیتی مطابق با واقع است. همین عینیت و تطابق است که معرفت نسبت به جهان خارج را ممکن می سازد.
ادامه دارد...
(چاپ شده در روزنامه اصفهان زیبا مورخ 1/9/94)