ذهنِ بُرونیِ من

نوشته هایی بدون مخاطب

ذهنِ بُرونیِ من

نوشته هایی بدون مخاطب

حقیقت و صدق

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۴۸ ب.ظ

به نام خدا

حقیقت و صدق

قسمت اول

«اهتمام حکمای حقیقی در سراسر عمر همه بر این است که آماده­ ی مرگ شوند. فیلسوف بدین [ویژگی] شناخته می­ شود که هر اندازه بتواند از مردم دیگر بیشتر بکوشد تا گرفتاری روان را به تن کم کند. چون محسوسات افاده یقین نکنند، آیا جز این است که نفسْ حقیقت را به تعقل در می­یابد؟ [اما] بهترین موقعی که نفس می­ تواند حقیقت را دریابد، آن است که به خود فرورفتهْ تن را رها کند و به­ اندازه­ ای که می­ تواند متوجه حقیقت باشد. ما تا دچار تن هستیم و نفس ما گرفتار فساد جسمانی است، آن­چه آرزوی ماست، یعنی درک حقیقت، برای ما دست نمی­ دهد. بنابراین [مرگ] برای من مایه­ ی کمال امیدواری است. پس فیلسوفان حقیقی همواره خود را برای مردن آماده می­ کنند و مرگ برای آنان به هیچ­ وجه مایه­ ی بیم نیست»

متن فوق برگرفته­ ای است از قسمت­ هایی از رساله­ ی خواندنیِ «فایدون»ِ افلاطون که در آن احوال و سخنان سقراط پیش از مرگش از زبان همراهان او بیان شده است. این رساله حاوی برخی از دیدگاه­ های مهم سقراط است که فلاسفه­ ی پس از او همگی به نحوی در تایید یا رد آن­ها موضع گرفته­ اند. از جمله نکات مهمی که در مورد سقراط، به عنوان کسی که به معنای واقعی کلمه فیلسوف بود، مطرح است این است که او تفلسف را نه تنها در اندیشیدن و تعقل در مورد مسائل فلسفیِ مشخص، بلکه به عنوان شیوه­ ای برای زیستن مطرح کرده است. چنان­که او خود بیان کرده است، غایت این شیوه از زندگانی نائل­ شدن به حقیقتِ همه­ چیز، و در واقع حقیقتِ هستی، است. از همین­ رو است که از نظر سقراط فیلسوفِ حقیقیْ مرگ را نه مایه­ ی اندوه، بل­که مایه خشنودی و امیدواری می­ داند زیرا تنها پس از مرگ است که حقیقتِ هستی بر او آشکار می­ شود. سقراط خود را فیلسوف و دوست­دار حکمت، و نه سوفیست به معنای حکیم و دانشمند، نامید؛ از آن­جا که او اصطلاحاً پدر تفلسف­ به معنای متداول آن دانسته می­ شود، می­ توان گفت که یکی از شرایط لازم برای این­که به­ درستی بتوان در مورد کسی گفت "او فیلسوف است" این است که فعالیتی انجام دهد که معطوف به حقیقت باشد. درواقع معطوف به حقیقت­ بودن یک ویژگی لازم برای تفلسف است و ارتباطی با نتایج حاصل از تفلسف ندارد؛ به این معنی که ضروری نیست هرکسی که تفلسف می­ کند دارای دیدگاه­ هایی مشابه با سقراط باشد. در نگاه اول به نظر می­ رسد که می­ دانیم منظور از حقیقت چیست و بر اساس آن می­ توانیم ویژگیِ معطوف به حقیقت­ بودن را درک کنیم. اما توجه به شیوه­ های مختلف کاربرد واژه­ ی «حقیقت»، و یا «حقیقی­ بودن»، در زبان طبیعی نشان می­ دهد که معنای این واژه، برخلاف آن­چه تصور می­ شود، چندان واضح و مشخص نیست.

ابتدا لازم است میان خودِ واژه، مفهومی که توسط آن واژه بیان می­ شود، و متعلَّق آن واژه تفکیک قائل شویم. خودِ واژه مجموعه­ ای از حروف یا اصوات است که در زبان به­ کار می­ رود. فرض کنید الف یک واژه باشد. هنگامی که موضوع صحبت ما خودِ واژه­ ی الف است آن را در علامت «» قرار می­ دهیم و، برای مثال، می­ گوییم «الف» سه حرف دارد. اما اگر در مورد مفهومی صحبت کنیم که «الف» بیانگر آن است می­ گوییم مفهومِ «الف» دارای فلان ویژگی است. همچنین اگر هویتی در جهان وجود داشته باشد که واژه­ ی «الف» توسط مفهومِ خود، یا بدون هیچ واسطه­ ای، به آن اشاره می­ کند، می­ گوییم آن هویت متعلَّق «الف» است. با توجه به این توضیح، می­ توان بیان کرد که در کاربرد متداول «حقیقت» به شیوه­ های متفاوتی به­ کار می­ رود اما همواره از حقیقتِ چیزی سوال می­ شود. اگر فرض کنیم الف هویتی در جهانِ خارج باشد، این پرسش در قالب "حقیقتِ الف چیست؟"، و یا "الف حقیقتاً چیست؟"، قابل بیان است. در این حالت، مورد پرسشْ چیستیِ الف است از آن حیث که مستقل از وجود هر هویت دیگر، و یا هرگونه ادراکی، وجود دارد. از جمله­ مواردی که به­ درستی از حقیقتِ چیزی پرسیده می شود، می­ توان به این موارد اشاره کرد: گاهی «حقیقت» به معنای ماهیت و ذات یک هویت به­ کار می­ رود. برای مثال هنگامی که بیان می­ شود "حقیقتِ الف چیست؟" مورد سوال چیستیِ هویتی است که متعلَّق «الف» است به­ گونه­ ای که مستقل از ما تعین دارد. در کاربردی دیگر، اگر گفته شود "آیا مفهوم الف حقیقی است؟" منظور از حقیقی­ بودن در این حالت، در مقابل اعتباری­ بودن، و به این معنی است که آیا آن مفهوم ما به­ ازایی عینی در جهان خارج دارد یا خیر. همچنین اگر بیان شود که "آیا حقیقت دارد که فلان رویداد رخ­ داده است؟" مورد سوال این است که آیا رویدادِ مورد نظر درواقع اتفاق افتاده است و یا چنین اتفاقی رخ­ نداده و، برای مثال، خبر از رخداد آن تنها یک شایعه بوده است. اما در پرسشِ "حقیقت چیست؟"، «حقیقت» به­ تنهایی به­ کار رفته، و از چیستیِ خودِ آن سوال شده است. عموماً این­طور پنداشته می­ شود که پرسش اخیر پرسشی فلسفی است، و فیلسوف کسی است که تلاش می­ کند به این پرسش پاسخ دهد؛ و به بیانی، فیلسوف کسی است که در جستجوی حقیقت است. اما توجه و تدقیق در مورد این پرسش نشان می­ دهد که این پرسش در شکل کنونی خود معنای مشخصی ندارد و باید به­ نحوی بازنویسی شود.

ابتدا باید توجه کرد که این پرسش نه از واژه­ ی «حقیقت»، بلکه از حقیقت است. اما هیچ هویتی در جهان نیست که متعلَّق «حقیقت» باشد و، برای مثال، بتوان با اشاره به آن بیان کرد که "این حقیقت است"؛ به­ بیان دیگر، «حقیقت» به هیچ هویتی اشاره نمی­ کند. بنابراین پرسش "حقیقت چیست؟" نمی­ تواند پرسش از ماهیتِ هویتی در جهان خارج باشد. اما شاید منظور از این پرسش این باشد که "حقیقتِ عالم چیست؟". حال اگر عالم را مجموعه­ ای از همه­ ی هویاتی در نظر بگیریم که به نحوی از انحاء وجود دارند، پرسش اخیر را می­ توان این­چنین بازنویسی کرد: "حقیقت هر هویتی که به نحوی از انحاء وجود دارد چیست؟". اما این پرسش مبهم است و حداقل دو خوانش متفاوت از آن وجود دارد. یکی این است که از پیش همه­ ی این هویات را دارای حقیقتی واحد بدانیم و از چیستیِ آن حقیقت واحد سوال کنیم، و دیگری این است که برای هر هویتی حقیقتی مخصوص خود در نظر بگیریم و از چیستیِ حقیقت تک­ تک این هویات پرسش کنیم. پرسش اول تنها در برخی از دیدگاه­ های وحدتِ وجودی می­تواند به­ درستی مطرح شود و شاید پاسخ در این حالت این باشد که "هستی حقیقتِ همه­ ی هویاتی است که به­ نحوی از انحاء وجود دارند". اما پیش از آن باید ثابت شود که حقیقتِ همه­ ی هویاتی که به­ نحوی از انحاء وجود دارند، یکسان است. در خوانش دوم، پرسش فوق تحویل می­ شود به پرسش­ هایی که تعدادشان به­ اندازه­ ی همه­ ی هویاتی است که به­ نحوی از انحاء وجود دارند. اما این خوانش در شکل کنونی چندان مورد قبول نیست زیرا مشخص است که ممکن است هویاتی که فیلسوف حتی تصوری از آن­ها ندارد، به­ نحوی از انحاء وجود داشته باشند و طبیعتاً فیلسوف نمی­ تواند از چیستیِ حقیقت آن­ها پرسش کند. بنابراین ناگزیریم پرسش را این­ چنین بازنویسی کنیم: "حقیقت همه­ ی هویاتی که فیلسوف حداقل تصوری از آن­ها دارد چیست؟". جدای از این مسئله که ممکن است لازم باشد در پرسش اخیر سورِ «همه» را با عبارت «حداقل برخی» جایگزین کنیم، همین اندازه کفایت می­ کند تا بپذیریم پرسش "حقیقت چیست؟" تا پیش از تحویل به پرسش­ های دیگری و تدقیق در جزییات آن اساساً نمی­ تواند پاسخِ مشخصی داشته باشد.

ادامه دارد

در تاریخ 26/11/95 در صفحه اندیشه روزنامه اصفهان زیبا چاپ شده است

۹۵/۰۸/۳۰
حمید علایی نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی